قوله تعالى: و ما کان لموْمن أنْ یقْتل موْمنا الآیة خداوند بزرگوار، جبار کردگار، کارساز بنده نواز، کارران نگهبان، پوشنده عیب عذر خواهان، درگذارنده جرم اواهان، درین آیت اظهار کرم خویش میکند، و فضل و لطف خود به بندگان مى‏نماید، فعل خطا که بر ایشان رود کار آن آسان فرا میگیرد، و ایشان را عذر مى‏نهد، و نیز ایشان را عاقله پذیر میکند، تا اگر جنایتى بر سبیل خطا افتد عاقله از ایشان تحمل کنند، و ایشان را در آن ورطه بنگذارند. و چنان که در شریعت عاقله هر کس پدید است در حقیقت هر قومى را عاقله‏اى است، و مهینه همه خلق و گزیده هر دو کون مصطفى (ص) است که عاقله مومنان است، تیمار بر ایشان، و عذر خواه ایشان، و فردا شفیع ایشان، و به قال الله عز و جل: النبی أوْلى‏ بالْموْمنین منْ أنْفسهمْ، و هو المشار الیه‏


بقوله (ص): «من ترک مالا فلورثته، و من ترک کلا أو دینا فعلى و الى».


و بعد از مصطفى (ص) چون بمقام اولیا فرود آیى، خاصگیان درگاه و شناسندگان الله عاقله مستضعفان امت اند، و پیران و مشایخ طریقت عاقله مریدان‏اند، تا عیب ایشان بپوشند، و ثقل ایشان بردارند.


درین معنى حکایت کنند که بو عمر نجید در ابتداء ارادت خویش به مجلس بو عثمان مغربى بسیار رفتى، و آن سخن بو عثمان در وى اثر کرد، تا او را بتوبت در آورد، و روزگارى بر سیرت صالحان مى‏رفت، و خدمت بو عثمان میکرد. آخر وى را فترتى بیفتاد. و از پیش بو عثمان بگریخت، و از مجلس وى بازماند، و بو عثمان هر وقت در اندیشه آن بود که تا وى را ببیند، و نصیحت کند، و از آن فترت باز رهاند.


آخر روزى بو عثمان بر وى باز آمد، خجل گشت، و روى برگردانید، و براهى دیگر فرو رفت. بو عثمان هم چنان از پى وى میرفت تا بوى در رسید، گفت: اى بیچاره! از من چه گریزى؟ که من ترا بدخواه نه‏ام، و در چنین روز ترا بکار آیم، صحبت با کسى کن که داند که تو معصوم نیى، عیب بپوشد، و بارت بکشد، و شفقت باز نگیرد.


و منْ یقْتلْ موْمنا متعمدا الآیة هر که شفقت از برادر مسلمان باز گیرد، و بهمت او را یارى ندهد، و نصیحت نکند، سعى است که در خون وى میکند، ناچار بدین نامهربانى مأخوذ گردد، و کمترین عقوبتى که وى را کنند آنست که هر آنچه بازگیرد از مریدان و برادران خویش، هرگز برخوردارى آن نیابد. به داود پیغامبر وحى آمد که یا داود: اذا رأیت لى طالبا فکن له حشوا. اى داود! هر کجا طالبى بینى که لبیک عاشقى از میان جان و دل زده باشد، و رداء تجرید بر افکنده، و ازار تفرید در بسته، و نعلین قصد در قدم همت کرده، و سر در بیابان امید ما نهاده، با دلى پر درد، و رخسار پر گرد، غاشیه همت وى بر دوش خود نه، و چاکروار در رکاب طلب او برو، که او از نزدیکان ماست، تقربى کن بدو، و جاى ساز در دل او، که من بر دل چنین کس اطلاع کنم، و هر کرا در دل وى جاى بینم او را بدوست گیرم.


یا أیها الذین آمنوا إذا ضربْتمْ فی سبیل الله فتبینوا الآیة از روى اشارت میگوید: چون بسفرى بیرون شوید، بدان شوید که بدوستى از دوستان خدا در رسید، تا مونس روزگار و شاهد دل و جان شما بود، و چندان که روید هیچ از طلب میاسائید، و قدم جهد باز پس منهید، که ایشان ضنائن «۱» درگاه عزت‏اند، و مقبول حضرت الهیت‏اند، نه هر کسى بیندشان، نه هر دیده دریابدشان. چون یافتید، گوش دارید، چون دیدید لزوم گیرید، که روشنایى دل در مشاهدت ایشان است، و سعادت ابد در صحبت ایشان. پیر طریقت جنید را پرسیدند قدس الله روحه که دو رکعت نماز تطوع دوست‏تر دارى که بگزارى یا یک ساعت مشاهده درویشان؟ گفت: یک ساعت مشاهدت درویشان، زیرا که مشاهدت درویشان محبت خداست، که میگوید: وجبت محبتى للمتحابین فى و المتزاورین فى. و محبت خداى بدست آوردن عین فرض است. این چنین فرض بگذاشتن و نافله برداشتن کار زیرکان و سیرت جوانمردان نبود.


لا یسْتوی الْقاعدون من الْموْمنین الآیة مدح غازیان است، و جلوه‏گرى جان جانبازان ایشان، در دو جهان بر عالمیان، و ترغیب مومنان تا روز جاودان، و نه خود اینست، که در قرآن بسیار جایگه ذکر غازیان است، و اشارت بفضل ایشان، و ذکر اعمال و احوال و ثواب و درجات ایشان، و بیان ساز و آلات و ضرورات ایشان: اسپ غازى را گفت: و الْعادیات ضبْحا الآیة، سلاح غازى را گفت: و أعدوا لهمْ ما اسْتطعْتمْ منْ قوة، و نفقه غازى: و لا ینْفقون نفقة صغیرة و لا کبیرة، صف غازى: یقاتلون فی سبیله صفا، نماز غازى: و إذا کنْت فیهمْ فأقمْت لهم الصلاة، تعب غازى: ذلک بأنهمْ لا یصیبهمْ ظمأ و لا نصب، نفیر غازى: انْفروا خفافا و ثقالا، وعده غازى بنیکویى: قلْ هلْ تربصون بنا إلا إحْدى الْحسْنییْن، خروج غازى و مرگ غازى: و منْ یخْرجْ منْ بیْته مهاجرا إلى الله و رسوله ثم یدْرکْه الْموْت فقدْ وقع أجْره على الله، تسلیت غازى: إنْ یمْسسْکمْ قرْح فقدْ مس الْقوْم قرْح مثْله، شجاعت غازى: فما وهنوا لما أصابهمْ فی سبیل الله، وفاء نصرت غازى: سنلْقی فی قلوب الذین کفروا الرعْب، توکل غازى:الذین قال لهم الناس إن الناس قدْ جمعوا لکمْ فاخْشوْهمْ فزادهمْ إیمانا و قالوا حسْبنا الله و نعْم الْوکیل، اجابت خداى مر دعاء غازى را: إذْ تسْتغیثون ربکمْ فاسْتجاب لکمْ الآیة، ادب در آموختن مر غازى را: و لا تنازعوا فتفْشلوا و تذْهب ریحکمْ و اصْبروا، باد که غازى را نصرت دهد: فأرْسلْنا علیْهمْ ریحا و جنودا لمْ تروْها. خواب که غازى را نصرت کند: إذْ یغشیکم النعاس أمنة منْه، دفع دشمن از غازى و در حمایت خداى بودن غازى را گفت: لا غالب لکم الْیوْم من الناس و إنی جار لکمْ الآیة.


و از شرف غازى یکى آنست که چون غازیان صفها بر کشند، و در معارک ابطال بایستند، رب العزة گوید: ملائکتى اطلعوا فانظروا الى عبیدى قد ترکوا المال و الثروة، و أقبلوا الى شاهرین اسیافهم على اعناقهم، فهم یقولون لاقوام یأکلون رزقى و یعبدون غیرى: قولوا لا اله الا الله. اما و عزتى و جلالى و عظمتى، لکم عندى ثمارات، کرامات، لاغفرن لکم ما اذنبتم، بأول قطرة من دمائکم، و لاحلن علیکم حلل الایمان، و لاومننکم من الفزع الأکبر، و لاجیرنکم من ضغطة القبر، و من فتنة المحیا و الممات، و لابعثنکم یوم القیامة شاهرین اسیافکم على اعناقکم، تشخب اوداجکم، فلا تحجبون حتى تقفوا بین یدى، اضحک الیکم، انى اذا ضحکت الى عبد فلا حساب علیه».


و عن على بن ابى طالب (ع) قال: قال رسول الله (ص): «من تکفل لى بأهل بیت غاز فى سبیل الله عز و جل، حتى یغنیهم، و یکفیهم عن الناس و یتعاهدهم، قال الله له یوم القیامة: مرحبا بمن اطعمنى و سقانى و کسانى و اعطانى. اشهدکم یا ملائکتى انى قد اوجبت له کرامتى، فما یدخل الجنة احد الا اغبطه لمنزلته من الله عز و جل».